تجربه جدی چپ در ایران در قالب سازمانهای سیاسی آشکار و دارای حمایت عمومی بالا عملاً در این دوره است که آغاز میشود و نقشی فوقالعاده را در طول 12 سال ایفا میکنند.
زایش و باز آفرینی سازمانهای سیاسی مبتنی بر ایدئولوژیهای چپ گرایانه مبتنی بر درک خاصی از مارکسیسم تحت حمایت و به تشویق اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد و حزب توده در مقام مهمترین حامی شوروی در ایران به زندگی سیاسی ایرانیان پا گذارد.
سازمانی که در سالهای انتهایی دهه 1320 و ابتدایی دهه 1330 به آن چنان قدرت و نفوذی دست پیدا کرد که تقاضای لغو سلطنت و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق را از سوی توده مردم اعلام و تحقق نهایی آن را به طور سازمان یافته پیگیری کند. طبیعی است که با توجه به اهمیت و سازمان گسترده حزب توده در دوره زمانی مورد بررسی ما، بخش عمدهای از مسایل حول این سازمان بزرگ خواهد بود. تلاش ما بر این است که در بخشهایی به جریانات فرعی مارکسیستی در این دوره نیز اشارهای داشته باشیم.
پیشینه جنبشهای چپ در ایران معاصر
چنانچه از محتوای تاریخ بر میآید و ما در مباحث و جلسات قبلی بدان پرداختیم مارکسیستهای ایرانی از زمان مشروطه 1285 در صحنه سیاسی- اجتماعی ایران فعال بودند. ایشان که به شدت تحت تأثیر انقلاب 1917 روسیه قرار داشتند، در سال 1299حزب کمونیست ایران را مطابق الگوی حزب بلشویک تأسیس کردند. در نتیجه اکثر مارکسیستهای ایرانی با سوسیالیسم مبتنی بر بینالملل دوم سوسیالیست که از الگوی سوسیال دموکراتی اروپای غربی برای سازماندهی طبقه کارگر طرفداری میکرد به مخالفت برخاستند و به جای آن الگوی انقلاب اکتبر را، که بر پایه یک حزب انقلابی حرفهای بنا شده بود برگزیدند.
دوران سلطنت رضاشاه با سرکوبی حزب کمونیست ایران در کنار دیگر احزاب و جریانهای سیاسی فعال همراه بود؛ اما در دهه 1310 گروهی از روشنفکران ایرانی در قالب یک گروه کوچک روشنفکری و به رهبری دکتر تقی ارانی، آرمان کمونیستی را پی گرفت. ایشان در واقع گروهی از دانشآموختگانی بودند که حول مجله «دنیا»ی ارانی گرد آمده بودند. این مجموعه که به گروه 53 نفر مشهور بود بعدها به عنوان ریشه اصلی شکلگیری و تأسیس حزب توده ایران شناخته شد. در مورد 53 نفر باید به این مسأله مهم اشاره کرد که قطع نظر از هر گونه ارتباط با شوروی یک گروه سوسیال دموکرات بوده و نه یک گروه کمونیست طرفدار شوروی.
در سال 1316 گروه 53 نفر به خاطر ارتباطاتی که با هسته مخفی حزب کمونیست، برقرار کرده بود دستگیر شدند. ارانی در زندان درگذشت و بقایای این گروه به نیروهای فعال حزب کمونیسم و گروههای دیگر پیوستند تا پس از فروپاشی حکومت رضاشاه در 1320 حزب توده را تشکیل دهند.
حزب توده ایران:
1- تأسیس و سازماندهی اولیه، 22- 1320:
بعد از سقوط رضاشاه، 27 نفر از اعضای جوان «53 نفر» مارکسیست زندانی شده در 1316 با گردهمآیی در تهران، تشکیل یک سازمان سیاسی به عنوان حزب توده ایران را در هفتم مهر ماه- سیزده روز پس از استعفای رضاشاه اعلام کردند. این در حالی بود که دگرگونیهای اجتماعی پیش آمده در شرایط مادی ایران در جریان سلطنت رضاشاه پهلوی شرایط مساعدی را برای احیای جنبش کمونیستی فراهم آورد. در واقع اصلاحات رضاضاه به تقویت طبقه متوسط جدید و نیز پیدایش یک طبقه کارگر صنعتی در ایران انجامیده بود که حامیان اجتماعی حزب توده بودند حزب توده ایران پس از تأسیس برنامهای دموکراتیک، ضد فاشیست و چپگرایانه اما نه کمونیستی را در پیش گرفت؛ از قانون اساسی حمایت کرد و با شرکت در انتخابات، تلاشی جدی در احیای دموکراسی برآمده از قانون اساسی مشروطه از خود نشان داد. این حزب در سالهای ابتدایی فعالیت خود در مورد سیاست خارجی قویا با نازیسم و بازماندههای رژیم شاه مخالفت ورزید. به طور خلاصه، هدف نهایی آن استقرار یک دولت سوسیالیستی نبود، بلکه به عنوان جبهه متحد نیروهای ضد فاشیستی و طرفدار قانون اساسی شکل گرفت. دبیر حزب در دو سال نخست، سلیمان میرزا اسکندری یک شاهزاده قاجار بود که سوسیال دموکرات شده بود و به اتحاد شوروی دلبستگی داشت. اما یقیناً کمونیسم نبود.
حزب در ابتدای فعالیت رسمی خود 4 هدف موقت و اولیه برای خود تعریف کرد و سیاستگذاریهای اولیه حزبی در مسیر تحقق این اهداف انجام شد. اهداف چهارگانهای که حزب به طور موقت در نظر گرفته بود عبارتند از: 1- آزادی باقیمانده «53 نفر»؛ 2- به رسمیت شناختن حزب توده به عنوان سازمانی قانونی؛ 3- انتشار روزنامه 4- تهیه و تدوین برنامهای که بر خلاف برنامههای غیر مذهبی پیشین و بدون برانگیختن مخالفت علما، امکان جذب دموکراتها، سوسیالیستها و کمونیستهای کهنهکار، مارکسیستهای جوان و حتی غیر مارکسیستها رادیکال را فراهم آورد.
طی مدت زمان کوتاهی و در اواسط بهمن ماه پلیس اجازه داد تا حزب توده مجلس یادبودی برای سالگرد درگذشت ارانی برگزار کند، عباس اسکندری، برادرزاده سلیمان اسکندری، در اواخر بهمن ماه روزنامه خود را که در دوره پیش از رضاشاه با عنوان «سیاست» چاپ میشد دوباره منتشر کرد و در نهایت با تدوین برنامه موقت جزمی خواستههای اولیه خود را محقق کند.
حزب همچنین برای جلوگیری از حملات روحانیون، مارکسییم را در محتوای برنامههای خود نگنجاند و در برگزاری سالگرد درگذشت ارانی به شیوهای مذهبی عمل کرد و به یاد ارانی، مدرس و فرخی یزدی، گردهمایی گستردهای ترتیب داد.
بعد از آن و در 17 امین روز از مهرماه 1321، اولین کنفرانس ایالتی حزب در تهران برگزار شد. در این گردهمآیی 33 ناظر از استانها و 87 نماینده از تهران شرکت داشتند. در این دوران حزب توده در سراسر کشور شش هزار عضو داشت که روشنفکران یک چهارم اعضای و آن را خود اختصاص داده بودند.
کنفرانس ایالتی تهران، که با شرکت 120 نفر از اعضای حزبی تشکیل شده، مرامنامه موقت حزب را که مبتنی بر اصول مرکزیت دموکراتیک در حزب بود، به تصویب رسانید. در این مرامنامه و در رأس سازمان حزبی کنگره حزب پیشبینی شده بود که وظیفه اصلیاش انتخابات اعضای کمیته مرکزی و سایر ارکان حزب با اختیار کامل در دیگر مسایل حزبی بود. برگزاری کنفرانس ایالتی تهران علیرغم نتایج مثبتی که در شکلگیری سازمان و ارکان حزبی به طور مستقیم داشت، اولین تلاشهای این حزب برای حرکت از سمت یک جبهه تودهای ملی ضد فاشیست به سمت سازمانی سیاسی با اهداف مشخص طبقاتی- شاید بهتر باشد بگوییم تودهای- بود. در این کنفراس عباس اسکندری به دلیل همکاری بسیار نزدیک با قوام اخراج شد و مسئولیت روزنامه سیاست از او سلب گردید. پس از آن روزنامه «رهبر» ارگان مرکزی حزب شد. مصوبات کنفرانس اول همچنین بر ضرورت حرکت در مسیر قانون اساسی و کسب قدرت از طریق راهکار قانونی مجلس تأکید کرد.
پس از برگزاری اولین کنفرانس ایالتی، حزب توده، به منظور گسترش سازمانی خود در نقاط مختلف کشور، برخی از کادرهای سازمانیاش را در تهران تربیت و برای سازماندهی تودهای استانهای شمال کشور به آن ایالتهای اعزام کرد. موفقیت چشمگیر حزب توده در استانهای شمالی در نگاه اول ممکن است به خاطر حضور و نفوذ ارتش سرخ در این نواحی در نظر گرفته شود اما این واقعیت که در سال 1322 در همه نواحی کشور شعبات محلی حزب مشغول انجام فعالیت و سازماندهی تودههای هوادار حزب بودند، تا حد زیادی غیرواقعی بودن این نگاه را نشان میدهد. در واقع افزایش تعداد اعضای حزب، ثمره توجه آن به کارگران بود. در حالی که برگزاری اعتصابات موفقیت آمیز حزب در طول سالهای 22-1321 کارگران بیشتری را به بدنه حزب میافزود و حزب توده این اقبال را پیدا میکرد که در آستانه برگزاری انتخابات مجلس چهاردهم خیل عظیمی از حامیان را در میان کارگران دست و پا کند.
از قدرت نمایی پارلمانی تا دولت ائتلافی «25- 1322»
وضعیت حزب توده در انتخابات مجلس چهاردهم وضعیت مطلوبی بود. در این انتخابات 23 نامزد حزبی (از جمله 2 عضو کمیته موقت) حضور داشتند که از میان آنها 8 نفر در انتخابات پیروز شدند. در مجموع این 23 نفر حدود 000/20 رأی را در حوزههای انتخاباتی به خود اختصاص دادند. رقمی که در واقع معادل بیش از 70% آرای ریخته شده در حوزههای انتخاباتی آنها، بیش از 13% از آرای ریخته شده در کل کشور و دو برابر آرای هر حزب سیاسی دیگر بود.
در 11 اردیبهشت سال 1323 که مصادف با روز جهانی کارگر بود، گروهی از دستاندرکاران قدیمی اتحادیههای کارگری که ارتباط نزدیکی با حزب توده داشتند، بر اساس توافقات جمعی، ادغام 4 فدراسیون کارگری را در قالب «شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان» اعلام کرده، با 60 اتحادیه وابسته حدود 100 هزار عضو و یک روزنامه آغاز به کار کرد. این اتحادیه به دنبال سازماندهی همه کارگران ایرانی به استثنای کارکنان بخشهایی که برای فعالیت جنگی مهم بود رفت و تقریباً در همه جای ایران از جمله تبریز، مشهد و اصفهان به موفقیتهایی دست یافت.
اولین کنگره حزبی در مرداد ماه 1323 با شرکت 168 نفر که نماینده بیش از 25800 عضو حزبی بودند در تهران تشکیل شد.
به گفته رادمنش دبیر اول حزب ترکیب اجتماعی نمایندگان شرکت کننده در کنگره به گونهای بوده است که 75% از اعضای کارگران حزب و بقیه از روشنفکران و خرده بورژوازی بود.
در پایان کنگره اول، تشکیل اتحادیه دهقانی به همراه توصیه به توجه بیشتر به دهقانان از تصویب گذرانده شد. همچنین رادمنش به سرپرستی سازمان جوانان حزب انتخاب گردید و یک مجله هفتگی برای جوانان با عنوان «مردم» منتشر ساخت. برای تصفیه «عناصر نامطلوب» کمیسیون تفتیش تشکیل داده شد و مقررات ورود به حزب را سختتر گردید. کنگره مصوبهای مبنی بر اجازه فعالیت حزب در صنایع جنوب نیز داشت که بعدها به گسترش سازمان این حزب در استانهای جنوبی از یک طرف و برانگیخته شدن حساسیتهای انگلستان که در این منطقه منافع زیادی داشت از طرف دیگر منجر شد. در نهایت کنگره برنامه حزبی جدیدی را دستور کار قرار داد که در خود دو ماده مهم ولی مبهم نهفته داشت. از آنجمله طرح موضوع اقلیتهای زبانی و دینی و به رسمیت شناخته آزادی اقلیتها در مسایل مذهبی و فرهنگی و همچنین برابری کامل اجتماعی همه شهروندان ایرانی بدون توجه به مذهب و نژاد.
بدین ترتیب برنامه حزب از نظر محتوا سوسیالیستی شد ولی از نظر صوری در چارچوب قانون اساسی باقی ماند.
یکی از مهمترین مسائل مطرح شده در این کنگره طرح مجموعهای از سئوالات درباره چگونگی و چیستی محتوای مسلکی حزب و مواضع تاکتیکی آن بود که پرده از شکاف میان بخشهایی از رهبری حزب برمیداشت. شکافی که تا سال 1325 که انشعاب نیروی سوم از حزب توده به رهبری خلیل ملکی اتفاق میافتد به طور سرپوشیده حیاتی تأثیرگذار در درون رهبری حزب داشت.
پس از پایان کار کنگره حزب توده ایران همچنان در مسیر قانونی پیشین خود قرار گرفت و سعی کرد تا با گروههای مترقی و آزادیخواه دیگر وارد ائتلاف سیاسی شود. ائتلافی که در نهایت تأثیرگذاری و قدرت چانهزنی حزب را افزایش میداد. حزب در خارج از مجلس در صدد برپایی ائتلافی با حزب ایران برآمد که مجموعهای از روشنفکران آزادیخواه با تمایلات ناسیونالیستی بود. در این دوره همچنین جبهه آزادی که حدود 30 نشریه را در خود جای داده بود به همکاری نزدیک با حزب توده ادامه داد. در شهریور ماه 1323، جبهه آزادی با انتشار بیانیهای از آزادیخواهان ایرانی خواست تا با پیشگیری از به قدرت رسیدن سید ضیاء طباطبایی، مانع از خدشه دار شدن آزادیهای اساسیشان شوند. گروه پارلمانی حزب توده همچنین در جریان تصویب اعتبار نامه سید ضیاء در مجلس چهارم با تکیه بر ائتلافی که با نمایندگان مترقی ضد انگلیسی برقرار کرده بود تا از تصویب اعتبار نامه او که مظهر ارتجاع و هوادار استقرار رژیم رضاشاهی میدانستش محافظت کند و از این طریق در میان این دسته از نمایندگان نیز اعتباری به دست آورد.
در میان همه کابینههای معرفی شده به مجلس چهاردهم کابینه احمد بیات در آبان 1324 و احمد قوام در زمستان همان سال [7 بهمن ماه 1324] مورد حمایت نمایندگان تودهای قرار گرفت. حمایتی که حزب توده را از نگاه منتقدینش به عامل سیاستهای شوروی تقلیل داد. تا جایی که حمایت حزب از سیاستهای شوروی در این سال انتقاد گروهی از رهبران درجه دوم حزبی را برانگیخت و به شکاف سیاسی- مسلکی پیش آمده در کنگره اول دامن زد. این انتقاد بعدها در کنگره دوم محور مباحث اصلی رهبران درجه دوم حزبی و منشأ انشعابات حزبی شد. این شکاف مخصوصاً در مورد حمایتی که گروه پارلمانی حزب در ائتلاف با نمایندگان جناح راست از دولت قوام کرده بود تشدید یافت و این شائبه که حزب از سیاست رادیکال خود عدول کرده در دام فرصتطلبی سیاسی افتاده را در میان رهبران ناراضی حزبی دامن زد.
بیشترین همراهی و حمایت آشکار حزب توده از سیاستهای شوروی در ایران در مورد مسأله امتیاز نفت شمال بود. در حالی که دولت ساعد توسط اتحاد جماهیر شوروی برای اعطای امتیاز نفت شمال به همسایه شمالی تحت فشار بود. در حالی که معاون وزارت امور خارجه شوروی به تهران آمد تا مذاکراتی را با دولت در این زمینه انجام دهد. زمینه مساعدی برای قدرتنمایی دوباره حزب توده که تحت حمایت ارتش سرخ بود فراهم آمد. در نهایت کابینه ساعد تحت فشار روسها و نیروهای داخلی تاب تحمل نیاورد و استعفا داد.
از عمده تحولات مربوط به حزب توده در این سالها تحرکات اتفاق افتاده در میان ارتش خراسان و در خرداد ماه 1324 بود. بخش نظامی حزب توده در این تحرکات نقش تأثیرگذاری داشت، از مجموعه اسناد و ادعاهای رهبران حزب در آن دوره چنین برمیآید که کادر رهبری حزب از شورش خراسان اطلاع نداشته است اما این شورش که بدست دولت مرکزی سرکوب شد بعدها تأثیرات منفی زیادی در زندگی حزب توده به جای گذاشت، همچنین شکلگیری حزب دموکرات آذربایجان و پیوستن اعضای حزب در این استان به حزب تازه تأسیس در جریان اعلام خودمختاری ضربهای محکم به حزب توده وارد کرد.
در آستانه موفقیت قوام در تشکیل دوباره کابینه که تحت تأثیر اعتماد شوروی به او و به طبع حمایت حزب توده در پارلمان از قوام قرار داشت، حزب به نیرویی بسیار سازمان یافته با هواداران زیاد در سراسر ایران تبدیل شده بود. و هنگامی که در مردادماه 1325 قوام سه پست وزارت را به اعضای کادر رهبری حزب واگذار کرد تقریباً همه اهداف حزب برآورده به نظر میرسید.
بدین ترتیب دولت انگلستان که قدرت رو به افزایش حزب توده را به صلاح خود نمیدید دست به یک سلسله اعمال پیشگیرانه زد، اعمالی که در نهایت سرکوب حزب توده در استانها را به همراه داشت.
سرکوب و حیات دوباره (مهر 1315- بهمن 1328)
پیشتر اشاره کردیم که قدرت رو به افزایش حزب توده، مخصوصاً در استانهای جنوبی، دولت انگلستان را به انجام اقداماتی پیشگیرانه ترغیب کرد. انگلستان نیروهای مسلح خود در عراق را تقویت کرد، کشتیهای جنگی به آبادان فرستاد و با توزیع اسلحه میان عشایر جنوب آنها را به شورش و سرکوب دفاتر حزبی در این استانها تشویق کرد و در ذهن آنها تشکیل دولتهای محلی، خودمختار و هوادار غرب را پرورداند. همزمان چرخش قوام به راست و تسلط دوباره دولت به استانهای شمالغربی، آذربایجان و کردستان، سرکوب حزب توده آغاز شد.
دفاتر استانی حزب توده، توسط نظامیان و عشایر اشغال و تخریب شد، چاپخانههای این حزب بسته شد و اعضای فعال در اتحادیههای کارگری بازداشت، فراری و یا به ارتش فرا خوانده شدند.
با این حال هر چند دولت، به حزب توده ضربه شدید وارد کرده بود و به ویژه شعبات استانی حزب را به طور جدی سرکوب و سازمانهای استانی را نابود نموده بود، حزب را کاملاً منحل نکرد؛ و تا جایی پیش رفت که حتی به سازمان مرکزی حزب اجازه داد تا گردهماییهای غیر خیابانی برگزار کند، روزنامه منتشر سازد و در بین دانشآموزان، زنان و روشنفکران فعالیت کند. اینطور به نظر میرسد که قوام این بدنه آسیبدیده را نابود نکرد تا از یک طرف همسایه شمالی راضی باشد و از طرف دیگر امکان استفاده دوباره از حزب توده در مقابل دربار از بین نرود.
پس از شکست دموکراتهای تبریز، رهبران درجه دوم حزب به ریاست خلیل ملکی، کادر رهبری را برای تشکیل پلنوم فوقالعاده کمیته مرکزی، کمیسیون تفتیش و کمیته ایالتی تهران تحت فشار قرار دادند. در این پلنوم، پست دبیرکلی حذف و یک کمیته اجرایی هفت نفری جایگزین کمیته مرکزی و کمیسیون تفتیش شد. کمیته اجرایی موقت، روزنامه مردم را که رادمنش و خلیل ملکی منتشر میکردند، به جای روزنامه رهبر که متعلق به ایرج اسکندری بود به عنوان ارگان حزب تعیین کرد، همچنین، سازمان حزب در مازندران را به دلیل «چپرویهای افراطی» منحل ساخت و دوازده رهبر حزبی را که به بهانه موافقت با یک مبارزه مسلحانه اخراج کرد و در نهایت به تاکتیکهای قانونی مجلس برای دستیابی به اصلاحات اجتماعی تأکید و اعتقاد حزب به قانون اساسی مشروطه را یادآور شد.
پس از این ماجرا هر کس در پی متهم کردن دیگری به عنوان عامل شکست اخیر بود و در انعقاد از دیگری تأمل نمیکرد. سرانجام پس از شانزده ماه کشمکش و انتقاد درون حزبی، خلیل ملکی و گروه دیگری از روشنفکران درون حزبی که از او حمایت میکردند. جلال آل احمد، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور و چند تن دیگر از روشنفکران حزبی که پیشاپیش اخراج خود از حزب را پیشبینی میکردند از حزب کناره گرفتند و در نهایت جمعیت سوسیالیست توده ایران را تشکیل دادند.
کنگره دوم حزب در فروردین 1327 در شرایط نیمه مخفی و در تهران و در حالی برگزار شد که 118 نماینده از همه نواحی کشور به جز استانهای شمال غربی که در آنها اعضای حزب به فرقه دموکرات پیوسته بودند حضور داشتند. این کنگره به عنوان موفقیتی بزرگ برای رهبران پیشین حزب و متحدان میانهروشان به حساب میآمد. در این کنگره تأکید دوبارهای بر ضرورت پیگیری مبارزات قانونی از طریق مبارزات پارلمانی و شرکت در کابینه تصویب و بر وفاداری حزب به قانون اساسی صحه گذاشته شد. در این کنگره اساسنامه جدیدی تصویب شد که در آن آزادی عمل بیشتری به رهبران داده میشد.
در خرداد ماه 1327 مسئولین نشریات حزب به دموکراتهای قوام، طرفداران سید ضیاء و دیگر سر دبیران مخالف سلطنت پیوستند تا جبههای مطبوعاتی علیه دیکتاتوری تشکیل دهند.
در 15 بهمن ماه 1327 سوء قصد نافرجامی به جان شاه صورت گرفت که بدنبال آن دولت حکومت نظامی اعلام کرد و نه تنها رهبران تودهای بلکه سیاستمداران برجسته دیگر را بازداشت کرد. حزب توده در فاصله یک هفته بعد از آن به اتهام توطئهچینی در ترور شاه و اقدام به تحریک شورشهای کردستان و مخصوصاً آذربایجان غیرقانونی اعلام شده رهبرانش را دستگیر کرد و آنهایی که موفق به فرار شده بودند در دادگاه حکم اعدام برایشان صادر نمود.
بدین ترتیب هیئات مشورتی و اعضای باقیمانده کمیته مرکزی رهبری حزب را در دست گرفتند و به شاخههای حزبی دستور دادند تا هستههای زیرزمینی پنج الی شش نفری تشکیل دهند. آنها نشریاتی مخفیانه چاپ کردند و به انتشار روزنامههای مردم، ظفر و رزم ادامه دادند. همچنین هواداران نظامی حزب را تشویق کردند تا یک شبکه مخفی در نیروهای مسلح ایجاد کنند. این مسئله بخاطر این بود که امکان غافلگیر شدن دوباره حزب توسط ارتش را به حداقل برسانند.
تجدید حیات حزب و نهضت ملی شدن نفت (اسفند 1329- مرداد 1322)
حزب توده ایران در سراسر طول حیات خود همواره با این اقبال بزرگ مواجه بود که شرایط سیاسی- اجتماعی جامعه به نفع وی رقم بخورد. به این مسأله نخستوزیری رزمآرا و اهمیت دوبارهای که روابط تهران- مسکو برای دولت پیدا کرده بود را باید اضافه کنیم.
در واقع نخستوزیر جدید تا حد زیادی محدودیتهای اعمال شده علیه حزب توده را کاهش داد تا شاید شوروی را آرام و جبهه ملی را تضعیف کند. انتخاب افسری چپگرا به سرپرستی زندان زمینههای فرار رهبران حزب توده و بازگشت ایشان به فعالیتهای سیاسی را فراهم کرد. در طول سالهای 39 تا 32، حزب توده به سازمان یافتهتر ین و موثرترین سازمان سیاسی در ایران تبدیل شد.
سازمان جوانان توده ایران و تشکیلات دمکراتیک زنان جایگزین سازمانهای منحله «جوانان» و «زنان» شد. ائتلاف سندیکاهای کارگری ایران و چند سازمان دیگر حزبی- انجمن دهقانان، جمعیت مبارزه با بیسوادی و انجمن ایران آزاد- نیز در همین دوران تشکیل شدند و برای مبارزه جدی با استعمار انگلیس انجمن ملی روزنامهنگار دموکراتیک، جمعیت ایرانی هواداران صلح و انجمن ملی مبارزه با استعمار سازماندهی شدند. حزب همچنین با تشکیل، تشکیلات آذربایجان در صدد جذب آذریها برآمد و تأسیس سازمان ایالتی آذربایجان را خواستار شد. با تأسیس این سازمانها حزب توده به نیرویی واقعاً تأثیرگذار در زندگی سیاسی ایرانیان تبدیل شد به طوری که در بهار 1330 که اوج مبارزه ملی کردن صنعت نفت بود چندین اعتصاب در حوزههای نفتی ترتیب داد و به سمتی حرکت کرد با ترتیب یک اعتصاب 65000 نفری در خوزستان و صنعت نفت، پیروزی سال 1325 خود را تکرار کرد. این روند موفقیتآمیز نهایتاً در اردیبهشت همان سال با مجوزی که دولت برای برپایی روز کارگر برای این حزب صادر کرد به اوج خود رسیده با این وجود موضع حزب نسبت به ملی شدن صنعت نفت که مهمترین مسئله در سیاست خارجی و داخلی سالهای 32-39 بود موضعی دوگانه همراه با تردید و در نهایت تبلور ناکارآمدی آن در تحقق خواستههای ملی و حزبی است که میشود آن را نتیجه دو دستگی در آرای رهبران حزبی نسبت به جبهه ملی و شخص مصدق از یک طرف و عدم درک صحیح نیات واقعی اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر دانست.
روزهای آغازین نخستوزیر مصدق همراه با تفوق نگاه رادیکال بر رهبری حزب توده، نگاهی که بر اساس آن این حزب جبهه ملی را گروهی وابسته به بورژوازی و ملاکین لیبرال وابسته به آمریکا دانست و در بیانیهای رسمی این جبهه را متشکل از هواداران استعمار دانست که نقاب سیاه ملیگرایی و حمایت از مستضعفین را بر چهره زدهاند. و در بهترین حالت در مقابل شعار ملیکردن صنعت نفت شعار الغای بیقید و شرط نفت جنوب را مطرح کرد. تا پیش از سال 1331 حزب توده تنها در قائله سی تیر و قیام آن روز به حمایت کامل از دولت مصدق پرداخت چرا که از درون این ماجرا به خوبی صدای بازگشت چکمههای استبداد رضاشاهی را میشنید.
حزب توده که توانسته بود از یک مجمع روشنفکران بیتجربه در سال 1320 به حزبی فراگیر و قابل تأمل در 1332 تبدیل شود در خلال جریان ملی شدن صنعت نفت تجدید نظر کرد. به طوری که در هماهنگی کامل با سیاستهای جبهه ملی درآمد. حزب بر پیروی از سیاست جدید، به تدریج بدنبال ملیگرایان افتاد، تا جایی که وقتی در فاصله بین دو کودتا از حزب خواسته شد که نیروهایش را از خیابانها فرا خواند، این کار را کرد.
در پایان این بخش شایسته است تا به چگونگی ترکیب اجتماعی اعضای کادر و رهبران حزب توده، همچنین به خاستگاه طبقاتی اعضای مختلف این حزب بپردازیم. چرا که به نظر نگارنده از این مجرا میتوان سیاستگذاریها، مواضع و در مجموع رفتار حزبی این سازمان را مورد تحلیل قرار داد.
اشاره کردیم که «حزب توده در سال 1320، فعالیت خود را با فرا خواندن مردم به ایجاد جنبش تودهای علیه دیکتاتوری رضاشاه آغاز کرد، بدون اینکه به وابستگیهای طبقاتی آنها توجهی داشته باشد، اما طی سه دهه بعد، بخشهای محدودتری از مردم را مخاطب قرار داد. بنابراین حزب در پایان کنگره اول، خواستهها و شکایات کارگران، دهقانان، روشنفکران، تجار و پیشهوران را بیشتر مطرح میکرد تا حقوق عمومی شهروندان را طی چهار سال بعدی، مخاطبان حزب توده باز هم محدودتر، تا جایی که این حزب در سال 1322، خود را پیشگام و نماینده پروکتاریا و دهقانان بیزمین وانمود میکرد.»
فارغ از ادعاهای رسمی و تلاش حزب توده در به رسمیت شناخته شدن به عنوان تنها نماینده طبقههای پایین شهری و روستایی و علیرغم همهی صحبتهایی که از سوی تحلیلگران مختلف دربارهی این حزب به عنوان یک حزب کمونیست ارائه شده است اینطور به نظر میآید که اگر چه از سال 1320 تا 1332 مزدبگیران بسیاری از این حزب پشتیبانی میکردند، افراد وابسته به طبقه متوسط جدید بودند که بیشتر اعضای رده بالا، متوسط و پایین حزب را تشکیل میدادند.
در ادامه به ترکیبات طبقاتی اعضای حزب توده درههای گوناگون جزیی خواهیم پرداخت چنانچه از دادههای تاریخی و از بررسی خاستگاه طبقاتی اعضای رده بالای حزب توده بر میآید، سیزده تن (87%) از پانزده نمایندهای که در کنفرانس سازمان ایالتی تهران (آبان 1321) به عضویت کمیته مرکزی موقت برگزیده شدند از صاحبان حرف، روشنفکران، حقوقبگیران و دیگر اعضای طبقه متوسط جدید بودند و تنها یک نماینده کارگر (7%) در بین آنها وجود داشت. از سی و یک نمایندهای که در کنگره اول به کمیته مرکزی و کمیسیونهای آن راه یافتند، سی نفر (97%) از طبقه متوسط جدید و تنها یک نفر (3%) از طبقه کارگر شهری بودند. همچنین از سی و سه نمایندهای که در کنگره دوم به عضویت کمیته مرکزی و هیئت مشورتی درآمدند بیست و نه نفر (88%) به طبقه متوسط و چهار نفر (12%) به مزدبگیران تعلق داشتند.
این آمار در مورد اعضای میانی و ردههای پایین حزب به صورت زیر است.
مشورتی درآمدند بیست و نه نفر (88%) به طبقه متوسط و چهار نفر (12%) به مزدبگیران تعلق داشتند.
در میان اعضای میانی از سی و هشت رهبر استانی حزب که در سال 1325، عضو کمیتههای ایالتی تهران، فارس، اصفهان، خراسان، خوزستان، گیلان و مازندران شدند. پنجاه و دو نفر (76%) به طبقه متوسط جدید و چهارده نفر (21%) به طبقه کارگر تعلق داشتند. از 107 نماینده حاضر در کنگره اول که شغلهایشان مشخص بود هفتاد و هفت نفر (72%) به طبقه متوسط و بیست و نه نفر (27%) به طبقه کارگر شهری وابسته بودند. همچنین به گفته رییس شورای متحده تقریباً نیمی از 192 نماینده حاضر در دومین کنفرانس سازمان ایالتی تهران، کارگر و نیم دیگر روشنفکر، متخصص و کارمند بودند.
همچنین در مورد اعضا رده پایین حضور اعضای طبقه متوسط جدید، در بین سازمان دهندگان، فعالان و مبارزان حزبی نیز چشمگیر بود. بیست و نه مبارز حزبی که در آبان 1325 به جرم داشتن اسلحه در مازندران دستگیر شدند، عبارت بودند از بیست عضو طبقه کارگر (69%) و هشت عضو طبقه متوسط (28%) و از 183 فعال حزبی که در بهمن 1321 به همراه رهبران حزبی دستگیر شده بودند هفتاد و نه نفر (43%) به طبقه متوسط و نود و هشت نفر (54%) به طبقه کارگر شهری تعلق داشتند.
همچنین از 168 فعال حزبی که در بهمن 1330 به جرم سازماندهی تظاهرات دستگیر شده بودند 105 نفر (62%) از طبقه متوسط جدید و 60 نفر (36%) از طبقه کارگر شهری بودند.
اعضای عادی ترکیب طبقاتی اعضای عادی در ندامت نامههای وتیا 3000 عضو پیشین حزبی پس از کودتای 1332، که روزنامه اطلاعات آنها را منتشر کرد مشخص است از 2419 عضو عادی حزب که شغلهایشان معلوم بود، 1276 نفر به طبقه متوسط جدید، 86 نفر به طبقه کارگر شهری، 169 نفر به طبقه متوسط سنتی و 69 نفر به دهقانان تعلق داشتند. بدین ترتیب بیش از نصف اعضای عادی جزو طبقه روشنفکر، که کمتر از 8% نیروی کار کشور را تشکیل میداده بودند و مزدبگیران و دستفروشان شهری که در مجموع 15% نیروی کار کشور بودند، 36% از اعضای عادی حزب را تشکیل میدادند. ولی تنها 3% از تودههای روستایی که در مجموع بیش از 54% نیروی کار کشور را تشکیل میدادند، عضو عادی حزب توده بودند.»
چنان که از آمار بدست آمده معلوم است.
اکثر اعضای حزب چهار گروه کارمندان دولت، آموزگاران، دانشجویان و کارگران ماهر صنعت نفت، راهآهن و کارخانههای بزرگ بودند که به ترتیب 15% اعضای عادی حزب و 2% جمعیت بزرگسال کشور، 7% اعضا و کمتر از 6/0% جمعیت بزرگسال؛ 8% اعضا و 07/0% جمعیت بزرگسال، و 15% اعضا و کمتر از 7/1% جمعیت بزرگسال را تشکیل میدادند.
بدین ترتیب حزب توده را میتوان سازمان اجتماعی- سیاسی طبقه متوسط شهری دانست. مجموعهای از انسانهای تجدیدنظر طلبی که فارغ از خواستههای صرفاً طبقاتی در تکاپوی محرومیت زدایی از جامعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران بودهاند.
تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران در فاصله میان سالهای 32-1320 دوران پر التهابی را در برداشته است. دورانی که به طور عمده در چهره جامعهای رها شده از استبداد، سازمان نیافته و مستعد استبداد ترسیم میشود. تجربه ظهور و سقوط احزاب چپ در این دوره به وضوح اولین تجربههای جامعهای نیمه سنتی در بروز رفتار سازمانی در حوزه سیاست است. رفتاری که اگر به صورت صحیح و به دور از چپگرایی افراطی و فشار دولتهای استعمارگر انگلستان و شوروی با تکیه بر واقعگرایی بیشتر همراه بود میتوانست سرنوشت دیگر گونهای برای دموکراسی ایرانی و حتی تاریخ تشکلهای چپ رقم بزند.
در ادامه این نوشتار سعی میکنیم تا به توضیح سازمانهای سوسیالیستی دیگری که در این دوران حیات داشتند بپردازیم. سازمانهایی که عمدتاً تحت تأثیر نفوذ بیش از حد و اهمیت فراوان حزب توده در این دوران به چشم نیامدهاند و یا به موفقیت چشمگیری نایل نیامدهاند.
تأکیدی که شکست دومین تجربه انقلابی جنبش کمونیستی ایران در ماجرای آذربایجان به جای گذارد، حزب توده ایران را در معرض خطر بزرگ انشعاب و ناکارآمدی قرار داد. به طوری که دو هفته پس از سقوط تبریز، بحران در حزب توده به حدی گسترش یافت که اصلاحطلبان حزبی خواستار استعفای رهبران کمیته مرکزی و اداره حزب توسط هیأت اجرایی موقتی 7 نفره شدند که منتخب اعضا باشد. این قضیه در نهایت به تشکیل پلنوم بزرگ کمیته مرکزی در 11 بهمن ماه 1325 شد که علیرغم پذیرش واگذاری بخشی از اختیارات کمیته مرکزی به هیأت اجرایی نتوانست از انشعاب اصلاحطلبان از حزب جلوگیری نماید. بدین ترتیب شرایطی پیش آمد که اصلاحطلبان در نهایت از حزب انشعاب کرده سازمانهایی مستقل از حزب توده تشکیل دادند.
ترکیب اعضای اصلاحطلب در سال 1325 ترکیبی یکدست نبود. این گروه ترکیبی متشکل از سه دسته چپ، راست و میانه بود که به ترتیب پس از انشعاب حزب کمونیست و جمعیت سوسیالیست توده ایران را تشکیل دادند.
گروه ناراضیان چپ
چپگرایان ناراضی در درون حزب توده توسط یک کمونیست کهنهکار رهبری میشدند. دکتر آپریم که ده سال در زندان بسر برده بود قصد داشت حزب توده را به حزبی ارتدکس لنینیستی تبدیل کند. آپریم در اواخر 1325 جزوهای با عنوان «چه باید کرد؟» منتشر نمود و در آن به طور جدی از حزب توده انتقاد کرد.
اعضای این گروه حزب را به فرصتطلبی متهم میکردند. این گروه همچنین افزایش بیرویه اعضای حزب را دلیل کاهش کارآمدی ناشی از سطح پایین شایستگی اعضا میدانستند و وابستگی حزب به شرایط بینالمللی را از عوامل ناکارآمدی و ضعف حزب میدانستند. ایشان همچنین نداشتن یک برنامه مترقی و تشکیلات قوی پس از سالهای آموزش و شکلگیری اولیه حزب را در مرکز انتقادات خود قرار داده بودند و خواستار تبدیل حزب توده به حزبی طرفدار دیکتاتوری پرولتاریا بودند که خارج از قانون اساسی مشروطه با تکیه بر انقلابی خشونت بار به دستیابی قدرت بیاندیشد و در نهایت میخواستند که حزب رسماً نماینده جنبش بینالملل کمونیستی باشد.
ناراضیان راست و میانهرو
گروه ناراضیان راست و میانهرو در حزب توده تعداد بیشتری از فعالین حزبی را به خود جلب کرد. این گروه که خلیل ملکی آن را هدایت مینمود پس از انشعاب «جمعیت سوسیالیست تودهای ایران» را تشکیل داد.
خلیل ملکی پس از ماجراهای منتهی به سقوط تبریز، جزوهای را با عنوان «دو روش برای یک هدف» منتشر ساخت که در آن علناً به انتقاد از کادر رهبری حزب و عملکردهای آن متمرکز شده بود.
ملکی در جزوه نامبرده رهبران حزب را به کوتاهی در تربیت کادرهای ورزیده متهم کرد. گروه ملکی درخواست برگزاری کنگره دوم حزب را کرده بود تا در آن سیاستهای آتی حزب مورد بررسی کامل قرارگیرد. این گروه عدم برگزاری کنگره دوم محروم ساختن اعضا از حق دموکراتیک خود میدانست و مشروعیت هیأت اجرایی موقت را مورد تردید قرار میداد. این گروه همچنین درباره اعتراض به «تعهدات بینالمللی» در حمایت به کابینه قوام با گروه چپگرای اصلاحطلب همنوا بود.
جدای از این گروهها که نتوانستند تأثیر چندانی در زندگی سیاسی دوران مورد بررسی، داشته باشند انشعابات دیگری نیز از حزب توده اتفاق افتاد. رهبری یکی از این انشعابات به عهده خامهای یکی از روشنفکران برجسته گروه ارانی- بود. دسته انور خامهای پس از گذشت چند سال از انشعاب خود جمعیت کوچکی به نام «رهایی کار و اندیشه» را تأسیس کرد و یک مجله هفتگی منتشر ساخت. این گروه دارای لحن قوی مارکسیست- لنینیستی بود و با حزب توده که خود را نماینده جنبش جهانی کمونیستی در ایران میدانست، رقابت میکرد.
نهضت خداپرستان سوسیالیست
نهضت خداپرستان سوسیالیست در سال 1322 و با نام اولیه جمعیت آزادی مردم ایران آغاز به کار کرد. این حزب که تحت رهبری محمد نخشب قرار داشت در سال 1923 به نهضت خداپرستان سوسیالیست تغییر نام داد و به وابسته دغدغههای مذهبیای که در رهبری آن مشاهده میشد مشغول برقراری ارتباطاتی با روحانیون مذهبی از جمله کاشانی و طالقانی شد. حزب با حزب ایران آن را در مقام جناح سوسیالیست مذهبی قرار داد.
نهضت خداپرستان سوسیالیست پس از جدایی از حزب ایران به صورت مخفی مشغول فعالیت بود و سعی میکرد تا طرحی نو با عنوان سوسیالیسم اسلامی را در اندیشه پیریزی نماید.
با تأسیس جبهه ملی اول خداپرستان سوسیالیست به جبهه ملی ملحق شدند و طرح ائتلاف دوباره با حزب ایران را در دستور کار قرار دادند ائتلافی که پس از دو سال فروپاشید. این حزب پس از کودتای 28 مرداد با عنوان حزب مردم ایران به فعالیت خود ادامه داد.
منابع:
- احزاب سیاسی ایران (از مشروطه تا کودتای 28 مرداد)- خیرالله اسماعیلی- تهران: انتشارات طاقبستان؛ 1378
- تاریخ جنبش کمونیستی در ایران- سپهر ذبیح- ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی- تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی؛ 1364
- ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان- ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی- تهران: نشر نی؛ چاپ دهم 1383